اشعار ولادت امام سجاد(ع)
حسن لطفي
اي انيس قديمي دلها
آفتاب بلند ناپيدا
تا خدا مي برد دلِ ما را
پَرِ سجاده هاي سبز شما
من كجا و غبار مقدمتان
تو كجا، كوچه هاي اين دنيا
من كي ام از قبيله ي مجنون
تو ولي از عشيره ي ليلا
من كي ام بي زبان ترين مردم
تو خداي بلاغتي اما
نفسي دِه كه از تو دم بزنم
بال در صحن اين حرم بزنم
آسمان موج شد تلاطم كرد
كه خدا جلوه بين مردم كرد
آسمان جاي خود از اين محشر
عرش هم دست و پاي خود گم كرد
عرش هم جاي خود، خدا خنديد
لحظه اي كه لبت تبسم كرد
آب با نيت دو ركعتِ عشق
با غبار شما تيمم كرد
همه ديدند با دو چشمانت
چشم هاي پدر تكلم كرد
خانه ات قبله ي غريبان است
پايتختت تمام ايران است
اي سراپاي تو مثال حسين
دومين مرتضاي آل حسين
روي دوش تو گيسوان علي
كنج لب هاي توست خال حسين
با تماشاي تو به سر مي شد
شب و روز تمام سال حسين
خنده اي كن كه در تو گُل كرده
همه زيبايي جمال حسين
سير مي ديد چهره ات را عشق
به سرش بود اگر خيال حسين
شور آب آور حسين هستي
دومين حيدر حسين هستي
سرخوش از بانگ اين طرب هستيم
مست شيرين ترين رطب هستيم
مثل موسيقي شگفت بهار
نغمه هايي به روي لب هستيم
شجره نامه اي اگر داريم
همگي بر تو منتسب هستيم
ما همه خانه زاده تو يعني
همه ي ما از اين نسب هستيم
شكر حق ما ز آستان توايم
همگي از نوادگان توايم
به علي رفته اي غديري تو
نه فقط شير، شيرگيري تو
هم ركابِ علي اكبرها
هم خروش سفير تيري تو
شوره زاريم و خشكسال اما
چشمه ي روشن كويري تو
رشته هاي قنات مي جوشد
از قنوتت چه آبگيري تو
خوش به حال دو دست خالي ما
لحظه هايي كه دستگيري تو
با حضورت غم پدر سر شد
كربلا با تو كربلاتر شد
به دلت داغ مادرت افتاد
شعله بر باغ پرپرت افتاد
كربلا شد مدينه وقتي كه
رَدِ زنجير بر پرت افتاد
بين خيمه تو بودي و بابا
از سر زين برابرت افتاد
بين خيمه تو بودي اما آن
شعله بر روي پيكرت افتاد
چقدر سنگ و خاك و خاكستر
از سر بام بر سرت افتاد
ناله ات بين شام مي پيچيد
عمه آتش به معجرت افتاد
گر چه بالت اسير سلسله بود
قاتلت خنده هاي حرمله بود
***********************
غلامرضا سازگار
باز در بحر ولايت گهري پيدا شد
ابر، يک سو شد و قرص قمري پيدا شد
گلشن عشـق و اميـدِ پسـر فاطمه را
الّه الّه! چــه مبـارک ثمـري پيدا شد
يکصدا خنده زنان اهل سماوات و زمين
همـه گفتنـد حسين دگـري پيـدا شد
يا حسين اي پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبيح و دعا را پدري پيـدا شد
يم توحيد به جوش آمد و در دامن آن
صدفي گشت عيان و گهري پيـدا شد
همه خوبان جهان يکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوبتري پيدا شد
روي حق روي نبي روي امامان يکسر
همـه در صورت زيبـا پسري پيدا شد
مژده اي اهـل تـولا شـب ميلاد آمد
جان بگيريد به کف حضرت سجاد آمد
سوره ي نـور حسين بـن علـي سيمـايش
دو جهـان شيفته ي حسن جهـان آرايش
چشم مادر به تماشاي جمالش روشن
جـاي گل بوسه ي بابا بـه همه اعضايش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـاي پيشانـي جبريل به خاک پايش
شجـر نـور بــود آيتــي از جلـوه ي رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولايش
اين همان سوره ي طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسين بن علي سينايش
پاي داوود پيمبـر بـه زمين مي چسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوايش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وي با دم روح افزايش
پاي تا سر قـد و بـالاي علي را بيند
چشم بابا بـه تمـاشاي قد و بالايش
معني پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـوره ي نـور است رخ زيبايش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بيهمتايش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او
روي او مصحف قدر و شرفش پيغمبر
گوهـر چـار يـم نـور و يـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
ميتـوان در غل و زنجيـر بگيرد چو علي
بــا دو انـگشت يـداللّهــي در از خيبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقه ي سلسلـه در حلقـه ي فرمان وي است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
اين خليلي است که با هر سخنش بت شکند
احتياجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پاي نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
اين توانمند خطيبي است که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
اين رسولي است که بوده است چهل معراجش
سـوي معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روي ناقه ي عريـان چه به ويرانه ي شام
اين امام است امام است امام است امام
اين امامي است که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـي نجات
گام در گام همه شعله ي مصباح هداست
در عنايت کمـي از کفه ي جـودش عالم
در حقيقت نمي از قطره ي علمش درياست
طاعت خلق سماوات و زمين بي مهرش
به خـدا روز قيـامت سنـد بي امضاست
اين خدا نيست خدا نيست خدا ميداند
طلعت غيـب در آيينـه ي رويش پيـداست
بــيجهت سـدِّ رهِ زائــر او گرديدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقيـع دل ماست
اين عليبنحسين است که با فريادش
همه جا کرببلا و همه دم عاشوراست
تـا خدايي خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدايـي خدايي که جهان را آراست
«ميثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
اين کتابي است که هرگز نبود پايانش
************************
محسن ناصحي
تو آمدي معنا کني معنا شدن را
زيبا کني زيبايي و زيبا شدن را
وقتي خدا مي خواست با تو گُل کند، تو
ترسيم کردي گل شدن را وا شدن را
تو آمدي تا حضرت آدم نخواهد
زين پس اسير جذبه حوّا شدن را
آرامش چشم تو ياد نوح داده است
کشتي نشستن را و بر دريا شدن را
تو آمدي هنگام از دريا گذشتن
موسي بيابد علت موسي شدن را
عيسي، مسيحا بودنش را از تو دارد
حتي دليل حضرت عيسي شدن را
اي نور چشم آل طاها! آمدي تا
برخود ببالد فاطمه زهرا شدن را
تو آمدي تا دختر حيدر بخواند
در چشم هايت زينب کبري شدن را
وقتي لبانت را مکيد از شوق، عباس
فهميد آنجا حکمت سقا شدن را
تو خنده کردي و حسين بن علي يافت
در خنده هايت لذت بابا شدن را
تو افتخار و زينت عُبّاد هستي
ابن الحسيني حضرت سجاد هستي
دست قنوتت ربّنا را نور داده است
شور تو اهل آسمان را شور داده است
چشم تو خورشيد تمام کهکشان هاست
از هر کجا تا نا کجا را نور داده است
طرز رکوعت، شيوه ذکر و سجودت
دست عبادت پيشه گان منشور داده است
اين، دانه هاي اشک يا تُنگ شراب است
آن چشم ها انگار که انگور داده است
مي خواست تا قسمت کند حق مستيت را
هر جام را اندازه مقدور داده است
نطق مرا در وصف تو گويا نموده است
اصلاً زبان را هم به اين منظور داده است
غارت مکن قلب مرا با چشم هايت
زخمي است اين دل بس که نيشابور داده است
من، بد، ولي در بين خواهان تو ايزد
هم وصله هاي جور هم ناجور داده است
تو آمدي حتي خدا در آسمان ها
هي سفره ها انداخته هي سور داده است
تو آمدي بانگ مبارک باد برخاست
از قدسيان فرياد يا سجاد برخواست
************************
پر من بال و بال من پر شد
پر و بالي زدم کبوتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه هاي خدا معطر شد
مردي از سمت ابرهاي دعا
آمد و خشکي لبم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پيمبر شد
مردي از سمت آفتاب آمد
با مفاتيح مستجاب آمد
آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گريان به اين و آن بدهد
به روي پشت بام سحر
يا صداي خدا اذان بدهد
بشکند ميله قفس را تا
بال ما را به آسمان بدهد
با خودش مصحف آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخيل مي بنديم
تا مناجات يادمان بدهد
اي مسيح سبز نجات
بر مناجات کردنت صلوات
اي مناجات اي نسيم دعا
راه نزديک ما به سمت خدا
اي که دريا کنار تو قطره
قطره با يک نگاه تو دريا
نذر سجاده قديمي توست
چهارمين رکعت نوافل ما
اي امام اي علي دوم من
اي امام چهارم دنيا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب التماس دعا
از تو بوي نماز مي آيد
بوي راز و نياز مي آيد
مادرت آفتاب حجب و حياست
شرف و شمس سيد الشهداست
مايه آبروي ايران است
افتخار هميشه شامل ماست
از تو و مادر تو اين دل ما
عاشق خانواده زهراست
يک سفر پيش ما نمي آيي
وطن مادري تو اين جاست
تو عجم زاده اي تو فاميلي
پس حرم سازي ات به گردن ماست
تو در اين سرزمين گل کاري
به خدا حق آب و گل داري
بي تو سجاده اي اگر هم بود
فرش رسوايي دو عالم بود
بي تو يا حرفي از بهشت نبود
يا که جنت همان جهنم بود
خطبه هاي گلوي زخمي تو
انعکاس غروب ماتم بود
تو اگر خطبه اي نمي خواندي
خانه هامان بدون پرچم بود
تو اگر روضه اي نمي خواندي
سال هاي ما بي محرم بود
موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - ولادت،مدح
برچسبها: اشعار ولادت امام سجاد(ع) مهدی وحیدی